گروه شهید سیّد مرتضیٰ آوینی

بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

جهان سومی



مرا می گویند: جهان سومی!

برفرض اینکه  دو جهان وجود داشته باشد

که دنیا و آخرت بنامیمشان!

"من" جهان سومی هستم

یعنی مقصدم نه  جهان اول( دنیا )

و نه  جهان دوم (آخرت) است

 پی جهانی حرکت می کنم که وجود خارجی ندارد!!


APPLE
۱۷ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

غم



هیچ بارانی را به یاد ندارم...


جز آن بارانی


که زیر چتر تو بودم و


خیس‌ ام کرد...
APPLE
۱۷ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
وقتی یک پسر بچه عاشق میشود


من چند سال پیش دیوانه وار عاشق شدم، وقتی که فقط ده سال داشتم، عاشق یه دختر لاغر و قدبلند که عینک ته استکانی میزد و پانزده سال از خودم بزرگتر بود.

اون هر روز به خونه پیرزن همسایه میومد تا پیانو یاد بگیره، از قضا زنگ خونه پیرزن خراب بود و معشوقه دوران کودکی من زنگ خونه مارو میزد، منم هر روز با یه دست لباس اتو کشیده میرفتم پایین و درو واسش باز میکردم، اونم میگفت: ممنون عزیزم. لعنتی چقدر تو دل برو میگفت عزیزم!

 پیرزن همسایه چندماهی داشت آهنگ « دریاچه قو» چایکوفسکی رو بهش یاد میداد خوشبختانه به اندازه کافی بی استعداد بود تا نتونه آهنگ رو بزنه، بهرحال تمرین رو بی استعدادیش چربید و داشت کم کم یاد میگرفت...

اما پشت دیوار، حال و روز من چندان تعریفی نداشت، چون میدونستم پیرزن همسایه فقط بلده همین آهنگ رو یاد بده و بعد از این کلاس تمام میشه...

واسه همین دست بکار شدم و یه روز با سادیسمی تمام یواشکی ده صفحه از نت های آهنگ رو کش رفتم و نت هارو جابجا کردم و دوباره سرجاش گذاشتم روز بعد و روزهای بعد دختره اومد و شروع کرد به نواختن دریاچه قو، شک ندارم کل قوهای دریاچه داشتن زار میزدن، پیرزن جیغ میکشید و روح چایکوفسکی هم توی گور می لرزید

تنها کسی که لذت می برد من بودم، پیرزن چون هوش و حواس درست حسابی نداشت متوجه نشد.

همه چیز خوب بود هرروز صدای زنگ در و ممنون عزیزم های هرروز و صدای بد پیانو...
 تا اینکه یه روز پیرزن مُرد! فکرکنم دق کرد، بعد از اون دیگه اون دختررو ندیدم تا بیست سال بعد، فهمیدم توی شهر کنسرت تکنوازی پیانو گذاشته...

یه سبد گل گرفتم و رفتم کنسرتش اما دیگه لاغر نبود! عینکی هم نبود! تمام آهنگارو با تسلط کامل زد تا رسید به آهنگ آخر، دیدم همون برگه های نت تقلبی رو گذاشت روی پیانو، اینبار علاوه بر روح چایکوفسکی و روح پیرزنه، تن خودمم داشت میلرزید، دریاچه قو رو به مضحکی هرچه تمام اجرا کرد، وقتی تموم شد سالن رفت روی هوا از صدای تشویقها. 

از جاش بلند شد تعظیم کرد و اسم آهنگ رو گفت اما اسم آهنگ دریاچه قو نبود...!
اسمش شده بود:

« وقتی که یک پسر بچه عاشق می شود »
APPLE
۱۷ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
تنهاتر



هر چه می گویم بگو تو ، باز می گویی شما

 

جمع میبندی مرا

 

من با شما تنهاترم ...

APPLE
۱۷ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
توخوب باش



ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﻳﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﮐﻪ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺑﻠﻨﺪﺕ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻨﺪ
ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻫﻤﺎﻥ ﻳﮏ ﺁﺟﺮ ﻟﻖ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻳﻮﺍﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ،
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﻳﺰﻧﺪ !...
ﺗﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﮐﻨﻨﺪ !...
ﺗﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﻳﺖ ﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪ !...
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ !
ﺩﺳﺖ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻫﻠﺖ ﻣﻴﺪﻫﺪ ؛
ﻭﻟﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻴﺴﺖ ﺗﻮ ﺑﻴﻔﺘﻲ ،
ﺍﮔﺮ ﺑﻲ ﺗﺎﺏ ﻧﺒﺎﺷﻲ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﺮﻩ ﺯﺩﻩ ﺑﺎﺷﻲ ،
ﺍﻭﺝ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻱ ...
ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﺩﮔﻲ ...
ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ ،
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻱ ﺍﻃﺮﺍﻓﺖ ﺧﻮﺏ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ،
ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ ،
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺎﻳﺖ ﺳﻮ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ ،
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﺪﻱ ﺩﺍﺩﻧﺪ ،
ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ ،
ﻫﻤﻴﻦ ﺧﻮﺏ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺯﻳﺒﺎ ﻣﻲ ﮐﻨﻨﺪ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺭﻗﺺ ﻭﺍﮊﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ ؛
ﻳﮑﻲ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺗﻔﺎﻭﺕ ، ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ ...
ﻳﮑﻲ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ، ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ...

APPLE
۱۷ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر